English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6042 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
microsoft word U یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
microsoft U میکروسافت
microsoft U کمپانی میکروسافت
microsoft U اتصالات پایگاه داده به اینترنت و پست الکترونیکی به ویژه برای کاربران ویندوز
microsoft U بهنگام سازی
microsoft U ه شده توسط ماکروسافت برای تامین اطلاعات
microsoft U واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
microsoft U جستجوگر وب ساخت ماکرو سافت که آماده است و به کاربر امکان دیدن صفحه وب را میدهد
microsoft U برنامهای که روی سرور ویندوز NT ماکرو سافت اجرا میشود و توابعی که برای تعویض نرم افزار مشتری در ویندوز به کار می رود
microsoft U فکس و پیام های شبکه دریافتی و ارسالی به PL را مرتب میکند
microsoft U برنامهای در ویندوز که پست الکترونیکی
microsoft U ورودی کاربر و خروجی را نمایش میدهد
microsoft U سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده را روی دیسک مدیریت میکند
microsoft U DOS-MS سیستم عامل تک کاربره و تک کاره است و توسط کار خط دستور کنترل میشود
microsoft U مجموعه برنامه ها در ویندوز که به کاربر امکان می دهند فکس را از PC ارسال یا دریافت کنند
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
microsoft corporation U شرکت مایکروسافت
microsoft excel U برنامه مایکروسافت اکسل
microsoft windows U مایکروسافت ویندوز
microsoft works U مایکروسافت ورکس
microsoft basic U مدل مشهوری از زبان برنامه نویسی BASIC که روی ریزکامپیوترها بکاربرده میشود
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
word for word U طابق النعل بالنعل
last word U حرف اخر
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
say the word <idiom> U علامت دادن
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
last word <idiom> U نظر نهایی
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
keep to one's word U سر قول خود بودن
in a word U خلاصه
i came across a word بکلمه ای برخوردم
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
last word U اتمام حجت
last word U بیان یا رفتار قاطع
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
word for word U تحت اللفظی
upon my word U به شرافتم قسم
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
the last word U سخن اخر
that is not the word for it U لغتش این نیست
take my word for it U قول مراسندبدانید
the last word U حرف اخر
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
word for word U کلمه به کلمه
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to say a word U حرف زدن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
in a word <idiom> U به طور خلاصه
word U اطلاع
word U قول
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U عبارت
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U عهد
word U فرمان
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U نکته به نکته
word for word <adv.> U مو به مو
word U واژه
word U بالغات بیان کردن
word U لغات رابکار بردن
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
at his word U بفرمان او
at his word U بحرف او
word U لغت
word U کلمه
word U مشابه 10721
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
in one word U خلاصه
word U لفظ
word U گفتار
word U واژه سخن
word U پیغام خبر
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U حرف
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word square U جدول کلمات متقاطع
word square U acrostic
word salad U سالاد کلمات
word picture U بیان یا شرح روشن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word salad U اشفته گویی
word order U ترتیب واژه ها
word of honour U قول شرف
word count U واژه شماری
word book U کتاب لغت
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word addressable U نشانی پذیری کلمه
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
to send word U خبردادن
to send word U پیغام دادن
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
to plight one's word U متعهدشدن
to plight one's word U عهد کردن
word deafness U واژه کری
word fluency U سیالی واژگانی
word of command U فرمان انتصاب
word of command U فرمان نظامی
word mark U علامت کلمه
word mark U نشان کلمه
word length U درازای کلمه
word length U طول کلمه
word hoard U لغت نامه
word frequency U بسامد واژگانی
written word U کلماتنوشتاری
numeric word U کلمه عددی
to plight one's word U قول دادن
mum's the word <idiom> U دهان قرص
word book U واژه نامه
word book U کتاب لغت
word book U قاموس
word book U فرهنگ لغات
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
word book U لغت نامه
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
word choice U بیان
word choice U کلمه بندی
Word of honor . U قول شرف
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
word choice U جمله بندی
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
word book U دیکشنری
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
four-letter word U واژهیچهار حرفی
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word time U زمان کلمه
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction U اصلاحکلمه
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
his bare word U قول خشک وخالی او
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
ghost word U لغت غیر مستعمل
function word U کلمه دستوری
full word U تمام کلمه
double word U کلمه مضاعف
data word U کلمه داده
full word U کلمه کامل
in word and deed U درگفتارو عمل
one word sentence U جمله تک واژهای
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
memory word U کلمه حافظه
machine word U کلمه ماشین
loan word U لغت اقتباسی
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
key word مفتاح
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
instruction word U کلمه دستورالعمل
cross word U جدول لغز
cross word U جدول معمائی
word of mouth U صدای کلمه شفاهی
word of mouth U کلمات مصطلح
word processing U پردازش کلمه
word-blindness U واژه کوری
word blindness U واژه کوری
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com